"Please sell me. I will become the most valuable lady in Santnar."

Tangha Cesare, who suffered from a diplomatic marriage, enters into a mysterious contract with Adele, a shoe shiner from the slums whom he met by chance. The deadline for the contract is in three months. Thinking of it as a liberation from the tiresome diplomatic marriage, Cesare finds himself increasingly concerned about Adele's behavior, which is quite different from other women that he has seen so far...

"The reason you brought me in in the first place was for me to marry Lord Ezra."

"That's correct."

Cesare replied obediently. For a moment, he burst into a sharp laughter. "But I wonder, why do I feel so disgusted?"

"لطفاً منو بفروشین من با ارزش ترین خانم سانتنار میشم."

، سزار که از ازدواج دیپلماتیک رنج می برد، با ادل، یک براق کننده کفش از محله های فقیر نشین که به طور اتفاقی با او آشنا شد، قراردادی مرموز منعقد می کند. مهلت عقد قرارداد سه ماه دیگر است. سزار که آن را رهایی از ازدواج دیپلماتیک خسته کننده می داند، به طور فزاینده ای نگران رفتار ادل می شود، رفتاری که کاملاً با سایر زنانی که تاکنون دیده است متفاوت است...

"دلیل اینکه منو در وهله اول آوردی این بود که با لرد ازرا ازدواج کنم"

"درسته"

سزار مطیعانه پاسخ داد. برای لحظه ای خنده ی تندی ترکید. "اما من تعجب می کنم، چرا من اینقدر احساس انزجار می کنم؟"